• شهروند خبرنگار
  • شهروند خبرنگار آرشیو
امروز: -
  • صفحه نخست
  • سیاسی
  • اقتصادی
  • اجتماعی
  • علمی و فرهنگی
  • استانها
  • بین الملل
  • ورزشی
  • عکس
  • فیلم
  • شهروندخبرنگار
  • رویداد
پخش زنده
امروز: -
پخش زنده
نسخه اصلی
کد خبر: ۱۷۸۱۷۱۰
تاریخ انتشار: ۰۵ شهريور ۱۳۹۶ - ۰۸:۳۷
کرمانشاه » اجتماعی
یادداشت هفته؛

آدرس گمشده میان دو نسل...!؟

در یادداشتی، گسل و فاصله های میان دو نسل دهه شصت و دهه هفتاد و ... را بررسی کرده ایم. دعوت می کنیم بخوانید.

خبرگزاری صدا و سیما مرکز کرمانشاه؛آدرس گمشده میان دو نسل...!؟
یکی ازهمین روزهای گذشته بود بله یکی ازهمین روزهای گذشته که مسیرم خورد به یکی ازهمین محله‌های بالای شهر، برحسب اتفاق، محله‌ای متفاوت با گروه خونی من! از این حرف‌ها بگذرم، ازآن جا که آدرس مقصدم را به خوبی نمی‌دانستم راه چاره را در پرسیدن دانستم چرا که می‌گویند پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است.
این شد تا برآن شدم؛ از رهگذرانی که در آن مسیر غریب تعدادشان هم کم بود آدرس راهم را بپرسم، راهی که برایم قریب نبود. سرتان را به درد نیاورم دیدم جوان پسری از دور می‌آمد، جوانی نزدیک من می‌آمد با شکل و شمایلی عجیب و غریب می‌آمد. درهمان نگاه اول، ظاهرش، باطنم را به هم ریخت. موهای بالای سرش سیخ سیخی و دور سرش هم طبقه طبقه بود، معلوم بود کلی برای درست کردن این مدل وقت گرانبهایش راصرف کرده است، فارغ ازهزینه مالی اش.
موهای سیخی منتهی می‌شد به خط ریش میخی، هم چنان به هم نزدیک می‌شدیم و هرچه به هم نزدیک می‌شدیم احساس می‌کردم که از هم دور می‌شدیم، نگاهم به نگاهش افتاد مردمک‌های چشمانش پشت لنزهای رنگی جاخوش کرده بود. چشمانی در زیر ابروهای تاتوشده، روی قسمت هایی ازگردنش و دستانش خال کوبی شده بود و درآن عکس هر نوع جانداری را می‌شد به خوبی پیدا کرد، کاملا معلوم بود، از روی چسب روی دماغش معلوم بود که آن را قلمی کرده بود به میمنت و سلامتی ...! و نوک دماغ سر به بالا شده به اصطلاح، شلوارجین تنگ و کوتاهی به پایش بود با کلی پارگی و به قول خودشان زاپ دار، می‌گویند هرچه زاپ یاهمان پارگی شلوار بیشتر می‌شود، قیمتش هم بیشتر می‌شود...؟!
فاق شلوار درست پشت زانوهایش بود بی انصافی نباشد کمی بالاتر، فقط کمی بالاتر، سرش هم مدام تکان می‌خورد درست در جهت شمال به جنوب یعنی بالا به پایین می‌آمد ناخودآگاه چشمانم خیره حرکات و سکناتش شد، خیره خیره... کاملا که به هم نزدیک شدیم دیدم که چقدر ما ازهم دوریم، ما دو هم وطن... ما دو همشهری...، دیدم چقدر فاصله است مابین من جوان مدل شصتی، و این جوان آخرین مدل دهه هفتادی...؟! کلی باخودم کلنجار رفتم که آیا آدرس را از او بپرسم یا نه؟
از آن جا که عجله داشتم گفتم بپرسم و پرسیدم و‌ای کاش که نمی‌پرسیدم. پرسیدم ولی جوابی نشنیدم، دوباره پرسیدم و دوباره پاسخی نشنیدم ازآن جا که به قولی تا سه نشه بازی نشه، برای بار سوم آدرسم را پرسیدم ولی باز آش همان آش و کاسه همان کاسه، خوب که متوجه شدم دیدم هندزفری موبایلش را تا ته درگوش هایش فرو کرده بود و با تمام وجود آهنگ مورد علاقه اش را گوش می‌داد طوری که انگار دیگر نمی‌خواهد جز صدای خواننده احتمالا رپ مورد علاقه اش چیز دیگری بشنود حتی سئوال یک همشهری را...؟! یک راه نابلد را...، از خیر او گذشتم گفتم چاره‌ای نیست از نفر دوم و نفر دیگر می‌پرسم. دست بر قضا نفر دوم هم پسری بود بازهم درآن تیپ و با آن ویژگی‌ها که عرض کردم شاید یکی دو پله بالاتر با این تفاوت که او حسابی مشغول بازی با سگ فانتزی اش بود... با سگ پشمالویش...؟! قید آدرس پرسیدن از او را هم زدم باور کنید غلو نمی‌کنم نفرسومی هم که در آن مسیر به پستم خورد هم دست کمی ازآن دونفر نداشت. تبلت، این بار او را کاملا مسخر خود کرده بود. گرهی هم در ابرویش افتاده بود آدرس راهم را از او نپرسیدم یعنی نتوانستم که بپرسم. راستش را بخواهید حالا دیگر بیش از آن که در کوچه و خیابان‌های مجلل آن محله بالای شهر به دنبال آدرس گم شوم در خودم گم شدم...؟! لختی با خود اندیشیدم آیا من آدرس را گم کرده ام یا بعضی ازاین دست جوانان امروزی؟! آیا من بیشتر محتاج پیداکردن آدرسم یا از این مدل جوانان و یا شاید هم هر دوی ما؟! از شما چه پنهان کلی سئوال‌های جور واجور به ذهنم رسید، ذهنی که تا چند لحظه هنگ کرده بود به اصطلاح، چرا آنقدر بین ما دهه شصتی‌ها و برخی از دهه هفتادی‌ها که تعدادشان هم کم نیست فاصله افتاده است...؟ آن جا بود که خوب فهمیدم چقدر ما دو نسل همسایه ازهم دوریم. شما که غریبه نیستید، در آن لحظات برای لحظاتی چقدر دلم هوای دوستان دهه شصتیم را کرد و چقدر دل تنگشان شدم ... البته این به آن معنا نیست که همه دهه هفتادی‌ها مثل ۳ جوان این داستان باشند نه، کم نیستند از بچه‌های دهه هفتادی که درعرصه‌های مختلف افتخار آفرینی شان نه تن‌ها همه دهه شصتی‌ها بلکه همه مردم ایران را به وجد آورده است.
راستش آن جا، هم دلم برای خودم و هم برای هم سن و سالهایم تنگ شد، و هم دلم برای این دست جوانان به اصطلاح مدل بالا سوخت.
یادش بخیر چه روزگاری داشتیم آن روز‌ها ما دهه شصتی ها، چقدر با هم رفیق بودیم و با هم انس داشتیم. انس به هم نوع، انسی که این روز‌ها بیشتر به موبایل وتبلت و فضای مجازی منحصر شده، فضای مجازی این نوجوانان وجوانان کجا و فضای واقعی و گرم و صمیمی ما دهه شصتی‌ها کجا؟! چقدر وضعیت زندگی دهه شصتی‌ها و دهه هفتادی‌ها با ما تفاوت کرده است...؟! ما که آن موقع مدرسه می‌رفتیم بیشترمان هم درس می‌خواندیم و هم کار می‌کردیم یا نان آور خانواده بودیم و یا کمک خرج خانه...، زندگیمان سخت بود، امکاناتمان کم بود، ساعت‌ها در صف نان و نفت بودیم ولی هرچه بود زندگیمان واقعی‌تر بود و شیرین‌تر و البته صمیمی تر. زمان ما خبری از این دست لباس‌های عجیب و غریب نبود. لباس هایمان کم بود، ساده بود ولی زیبا بود، ساده بود ولی مناسب با فرهنگمان بود، ساده بود ولی دوست داشتنی بود، لباسمان وسیله تبلیغ شرکت‌های خارجی و برخی مکتب‌های کذایی نبود، لباسمان وسیله خودنمایی نبود. لباسمان را گاهی اوقات خودمان با کارکردنمان و یا پس انداز موجود در قلکمان می‌خریدیم و اگر کار هم نمی‌کردیم به پدر و مادر‌ها فشار نمی‌آوردیم که برایمان حتما این لباس و آن لباس را بخر، درکشان می‌کردیم. بعضی از دوستانمان آن قدر درکشان بالا بود که وقتی می‌دانستند وضع جیب پدر خوب نیست اگر پدر هم می‌خواست برایشان لباس بخرد آن‌ها نمی‌گذاشتند که بخرد. هوای والدینشان را داشتند چه بچه‌های مردی بودند آن بچه ها...
این روز‌ها فضای مجازی وجک وجانور شده رفیق و مونس بعضی ها، آن روز‌ها آدم‌ها رفیق و مونس هم بودند، آدم ها، وچه رفیق‌های خوبی بودیم برای هم و چه رفیق‌های خوبی ماندیم برای هم، رفیق‌های روزهای خوشی و ناخوشی، آن روز‌ها رفاقت‌ها حرمت داشت، پسر، پسر بود و دختر، دختر...!
راستی یادتان هست آن روز‌ها اگر کسی از ما آدرسی می‌پرسید نه تنها با لبخند آدرس می‌دادیم بلکه اگر هم می‌شد با جوینده آدرس همراه می‌شدیم که مبادا آدرس را سخت پیدا کند؟
یادتان هست آن روز‌ها بابابزرگ‌ها و مامان بزرگ‌های محل اگر وسیله‌ای را حمل می‌کردند جلو می‌رفتیم خنده کنان و بارشان را از روی دوششان به دم در منزلشان منتقل می‌کردیم و حتی خریدهایشان راهم انجام می‌دادیم؟ آن روز‌ها مردم نمی‌گذاشتند کسی سنگینی بار را به روی دوشش حس کند.
آری در میان کوچه پس کوچه‌های آن محله مجلل، همچنان اشک در چشمانم جاری بود و ذهنم در آن روز‌ها جاری... یادش به خیر... یادتان هست، حتما یاد تان هست بچه‌های کوچک آن روز‌ها بزرگ بودند، بزرگ... نشان به آن نشان که اگر در خانه تنها بودند و بزرگتر‌ها درخانه نبودند و میهمانی دق الباب می‌کرد، به خوبی میهمان نوازی می‌کردند. آری! بزرگ بودند، نشان به آن نشان که بزرگ می‌داشتند بزرگترهایشان را... خیلی‌ها آن روز‌ها در حضور پدر شرم حضور داشتند و موقع حرف زدن در برابر پدر به تپق زدن می‌افتادند یادتان هست؟ بزرگ بودند... نشان به آن نشان که الگوی زندگی شان، بزرگان دین و ادب وفرهنگ بود نه خواننده‌ها وهنرپیشه‌های ماهواره‌ای کذایی...؟! و بزرگ بودند... نشان به آن نشان هایی که دراین مقال نمی‌گنجد.
همچنان اشک در چشمانم حلقه زده بود و دست بغض گلویم را می‌فشرد از گذر آن سال‌های شیرین گذشته و ناگهان هراس هم بر دلم افتاد از آینده... ترس از اینکه تکلیف فردایمان چه می‌شود؟ فرداهایی که امیدوارم دور باشد خیلی دور... فرداهایی که دیگر انسان هایی که درکت می‌کنند و می‌فهمندنت، در کنارت نباشند و تن‌ها بمانی، تنهای تن‌ها در جهانی غریب...!
حالا دیگر در آن محله بالای شهرسئوال مهم من پرسیدن آدرس نبود بلکه این سئوال‌ها جایگزین آن سئوال شد که چه شد بین بچه‌های دهه شصت و دهه هفتاد این همه فاصله افتاد؟ چه شده که آن گونه که خواستیم نشده واین گونه که نمی‌خواهیم شده؟ ما راچه شده؟ ما کجا واین روزگار کجا؟!
در همان حال بودم که ناگهان خود را در کنار یک پارک و در کنار یک جمعی که در پارک بودند یافتم. پیرمردی، اما سکوت را در هم شکست و خطاب به من گفت؛ پسرم چرا اینقدر در فکر فرو رفته ای؟ راستش انگار منتظر بودم تا با کسی در این باره درد دل کنم... موضوع را به او گفتم و او هم گفت: درست می‌گویی به نظر من والدین و آموزش و پرورش و دستگاه‌های فرهنگی کوتاهی کرده اند آنان آن گونه که باید الگوهایی که برای زندگی باید به فرزندان معرفی می‌کردند معرفی نکردند.
در همان حین مرد میانسال دیگری گفت: به نظر من این ماهواره‌ها عامل این مشکل هستند و با برنامه‌های هدفمند ضد فرهنگی شان برخی از نوجوانان و جوانان ما را تحت تاثیر قرار داده ند.
مرد دیگری هم که در کنار زنش نزدیک جمع ما روی صندلی پارک نشسته بود و به حرف‌های ما گوش می‌داد گفت: آقا ببینید من یک معلم بازنشسته ام و با جوانان خیلی سروکار داشته ام به نظر من والدین واطرافیان ازفرزندان فاصله گرفته اند و بیشتر درگیر معیشت بچه‌ها شده اند تا تربیت شان و ماهواره‌ها و فضاهای مجازی نیز برای جوانان ما همدم وانیس شده اند و به آنان جهت می‌دهند. خانم این معلم بازنشسته هم حرف‌های مردش را تصدیق کرد و می‌گفت: تا نگاه خانواده‌ها و متولیان فرهنگی تغییر نکند وضع همین است. باید فرزندمان را دریابیم راستش این جمع با صفا در پارک هم تا حدودی به سئوالاتم در خصوص علت فاصله بین جوانان امروز با جوانان دیروز پاسخ دادند و هم آدرسم را به من نشان دادند. خدا خیرشان دهد.
روز بعد این ماجرا را به روی کاغذ آوردم، چون احساس تکلیف کردم ولو در حد یک گزارش قدمی در این راه بردارم و پاسخ سئوالاتم را از دو کارشناس مربوطه پرسیدم.
آقای شیرزادی یکی ازجامعه شناسان کرمانشاهی می‌گفت: والدین تا حدی از فرزندان خود غافل شده اند و ماهواره‌ها هم از این غفلت به خوبی استفاده کرده اند و با برنامه‌های بسیار حساب شده در قالب مثلا سریال‌های طولانی و حرفه‌ای الگوی زندگی را برای جوانان و نوجوانان ما تعریف می‌کنند الگوهایی که با دین و فرهنگ ما سازگاری ندارند. این برنامه‌ها یک هنرپیشه کذایی را با معیارهای مورد نظر خود برای فرزندان ما الگو قرار می‌دهند و حتی تلاش کرده اند تا الگوی رفاقت از انسان با انسان را به الگوی رفاقت انسان با حیوان تغییر دهند و در این مسیر هم تا حدودی موفق بوده اند و برخی از نوجوانان و جوانان این روز‌ها خیلی از اوقاتشان را باحیوان‌های فانتزی مانند سگ، گربه و طوطی و... سپری می‌کنند.
جواد یاری میانه کارشناس آسیب شناسی هم با اشاره به رشد بسیار سریع تکنولوژی در زمان ما و به قول وی سونامی تکنولوژی می‌گوید: در دنیای امروزی ورود اینترنت و گوشی‌های هوشمند می‌تواند بسیار مفید باشد، اما متاسفانه در جامعه امروز ما به خاطر استفاده نادرست ازاین نوع تکنولوژی، برابر با یک نوع کج رفتاری واقع شده است.
او می‌گفت: درجریان گذار جامعه سنتی به جامعه مدرن، تجدد متولد شده و به دلیل مشکلاتی مانند بیکاری جوانان و افزایش اوقات فراغت، جوانان برای سرگرمی خود به شبکه هایی اجتماعی مانند وایبر و تلگرام روی آورده اند و این موضوع خود نوعی اعتیاد مزمن را برای آنان ایجاد کرده است.
به اعتقاد یاری میانه اعتیاد مردم و به ویژه قشرجوان به شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی موجب دور شدن اعضای خانواده‌ها از یکدیگر و سرد شدن روابطشان شده است و اعتیاد بیش از حد به این تکنولوژی بدون مطالعه و شناخت از آسیب‌های آن، مشکلات فراوانی ایجاد کرده که حتی در مواردی منجر به طلاق و جدایی همسران از هم می‌شود.
حال باتوجه به این موارد به نظر می‌رسد که همه ما مسئولیم... همه ما از والدین گرفته تا مسئولان امر. رسانه‌ها و متولیان فرهنگی و خود جوانان مسئولند تا در دام دشمنان فرهنگ این مرز و بوم نیفتند والگوی زندگیشان را بزرگان دین و فرهنگ خود قرار دهند و از فرهنگ استفاده از تکنولوژی هم به خوبی بهره‌مند شوند تا در این شبیخون فرهنگی دشمنان را در تحقق اهدافشان ناکام بگذارند. بدان امید.

رسول مرادی

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
گزارش خطا
Bookmark and Share
X Share
Telegram Google Plus Linkdin
ایتا سروش
عضویت در خبرنامه
نظر شما
آخرین اخبار
مازندران در رأس ورزش ایران قرار دارد
سمنان غبارآلود می شود
شب یلدا در نقطه صفر مرزی خوزستان + فیلم
دیدار مسئولان فومن با جانباز ۷۰ درصد به مناسبت شب یلدا
حسین‌زاده: نسخه دو سال اخیر من نتیجه تلاش‌های اسکوچیچ است
کشاورزان پل باباحسین خرم‌آباد میزبان  طرح پایلوت کشاورزی حفاظتی
بسته خبر‌های کوتاه اول دی ۱۴۰۴
اسکوچیچ: تراکتور با بازی جسورانه و نظم تاکتیکی شایستگی پیروزی را داشت
۱۰ کیلومتر از فاز اول خط۲ قطارشهری تبریز سال آینده به بهره‌برداری می‌رسد
معرفی داوران جایزه شهید آوینی جشنواره سینماحقیقت
برگزاری یادواره شهدای دانشجو در الیگودرز
سرمربی الدحیل: مساوی می‌توانست نتیجه خوبی برای ۲ تیم باشد
کام شیرین کاله مازندران با شکست شگفتی ساز لیگ برتر بسکتبال
رفع بحران برق صنایع معدنی با همکاری ایمیدرو و صندوق توسعه ملی
نجات ۲۲مادر در سیل
نقش مؤثر خیرین و سمن‌ها در کاهش آسیب‌های اجتماعی استان
کشف خودرو سرقتی و دستگیری سارق در کمتر از ۲۴ ساعت در تالش
رایگان شدن معاینه فنی تاکسی‌های تبریز
برپایی بازارچه صنایع دستی و مشاغل خانگی در عباس‌آباد
باخت بانوان والیبالیست مس رفسنجان برابر مدافع عنوان قهرمانی
  • پربازدیدها
  • پر بحث ترین ها
داور تاجیکی بازی استقلال- المحرق را سوت می‌زند
معلم کهگیلویه و بویراحمدی حائز رتبه دوم کشوری
آغاز بارش پراکنده برف از امشب در همدان
رشد نقدینگی به ۴۱ درصد رسیده است
امروز؛ پایان مهلت نام نویسی آزمون پذیرش دانشجو معلم
هوای تبریز، ناسالم برای گروههای حساس
صفحه نخست روزنامه‌های ورزشی ۱ دی
۳۱ هزار دستگاه خودرو برای ۱۰ میلیون نفر
فوتبال باشگاهی اروپا؛ برتری بارسا و بایرن در شب شکست یونایتد
افزایش غلظت آلاینده ها در شهرهای صنعتی
جلال امیدیان: مقابل تیمی پیروز شدیم که در ۱۳ هفته گذشته شکست نخورده
یارانه آذر ماه دهک چهار تا نهم واریز شد
شب چله و حافظ خوانی
دلتنگی سرلشکر موسوی برای فرمانده شهید «محمد باقری»
لزوم جمع آوری تابلو‌های بدون مجوز سطح شهر تبریز
معلم کهگیلویه و بویراحمدی حائز رتبه دوم کشوری  (۲ نظر)
دبیر: اجازه رفتن امیر رضا به جمهوری آذربایجان را نخواهم داد  (۱ نظر)
دوران دیپلماسی ناوچه‌های توپدار تمام شده است  (۱ نظر)
کاهش ۹ میلیون لیتری مصرف روزانه بنزین  (۱ نظر)
تعیین نحوه تعدیل اقساط مهریه مطابق با نوسانات نرخ طلا و سکه  (۱ نظر)
حمایت از تولید داخل، محور توسعه نساجی کشور  (۱ نظر)
واریز یارانه حمایتی «یسنا» برای مادران   (۱ نظر)
۳۱ هزار دستگاه خودرو برای ۱۰ میلیون نفر  (۱ نظر)
اعلام سامانه ثبت اطلاعات منازل خسارت دیده از سیل در روستا‌های هرمزگان  (۱ نظر)
زنگ خطر همه گیری آنفلوانزا در فارس  (۱ نظر)
تمدید مهلت ثبت‌نام آزمون دانشجومعلمان تا ۵ دی  (۱ نظر)
دستبند پلیس بر دستان عامل تیراندازی در خمام  (۱ نظر)